جوك_لطيفه_كليپ
 
 
جمعه 11 فروردين 1398برچسب:, :: 9:0 ::  نويسنده : به تو چه

از اينكه به اين وبلاگ سر زده ايد نهايت تشكر را عرض مي نماييم .

دوستا عزيز اين وبلاگ مخصوص اوغات شادي و خوشحالي شما است ووبلاگ تبليغاتي نيست .پس ز شما تقاضا داريم كه از دادن نظرات تليغاتي جدا"خود داري كنيد .

 

با تشكّر : مديريت وبلاگ



پنج شنبه 10 فروردين 1398برچسب:, :: 8:31 ::  نويسنده : به تو چه

با سلام خدمت شما بازديد كنندگان عزيز.

به اطلاع شما ميرسانيم كه شما مي توانيد با عضويت در اين وبلاگ از تمام امكانات اين وبلاگ نهايت استفاده را بكنيد.

منتظر حضور گرم شما .

نتظر امار عضويت شما در وبلاگ هستيم. متشّكر



سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:, :: 17:1 ::  نويسنده : به تو چه


یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:, :: 12:47 ::  نويسنده : به تو چه

چند تا لطيفه از غضنفر

 

« كيك هفتاد طبقه »
غضنفر ميره قنادي ، ميگه : ببخشيد كيك هفتاد طبقه داريد ؟! قناد ميگه : نخير نداريم . فردا دوباره غضنفر مياد ، ميپرسه : شرمنده ، كيك هفتاد طبقه داريد ؟ باز قناد ميگه : نخير نداريم . خلاصه يك هفته تمام هر روز كار غضنفر اين بود كه بياد سراغ كيك هفتاد طبقه بگيره و قناد هم هرروز جواب ميداده كه نداريم . آخر هفته قناده با خودش ميگه : اين بابا كه مشتريه ، بذار يك كيك هفتاد طبقه براش بپزيم ، يك پول خوبي هم شب جمعه‌اي بزنيم به جيب . خلاصه بدبخت قناد تمام پنج شنبه و جمعه رو ميذاره يك كيك خوشگل هفتاد طبقه رديف ميكنه . شنبه اول صبح غضنفر مياد ، ميپرسه : ببخشيد ، كيك هفتاد طبقه داريد ؟! قناد با لبخند بر لب ميگه : بعله كه داريم ، خوبشم داريم ! غضنفر ميگه : قربون دستت ، 500 گرم از طبقه بيست چهارمش به ما بده !

 

چند تا لطيفه از غضنفر


« سقوط هواپيما »
يه هواپيما تو قبرستون سقوط ميكنه ، فردا راديو ميگه : شب گذشته يك فروند هواپيما در حومه شهر سقوط كرده و تا اين لحظه 34513 جسد كشف شده ! عمليات براي يافتن اجساد بقيه قربانيان همچنان ادامه دارد !

 

*************************


« بنفش »

از غضنفر ميپرسن بنفش چه رنگيه ؟ ميگه : قرمز ديدي ؟! آبيش !


**************************


« حيوون ، حيوونه »
غضنفر ميره خواستگاري . اسم دختر پروانه بود ولي غضنفر قاطي كرده بود ، يك بند بهش ميگفته آهو خانوم ! خلاصه وقتي دختر مياد چايي تعارف كنه ، غضنفر ميگه : دست شما درد نكنه آهو خانوم ! دختر شاكي ميشه ، ميگه : بابا اسم من پروانه‌ست نه آهو . غضنفر ميگه : اي بابا فرقي نداره . حيوون حيوونه ديگه !


 

چند تا لطيفه از غضنفر

 

« حكومت نظامي »
حكومت نظامي بود ، سروانه به غضنفر ميگه كه تو اينجا كشيك بده ، از هفت شب به بعد هر كسي رو تو خيابون ديدي در جا بزنش . حرفش كه تموم ميشه ، تا مياد بره سوار ماشينش بشه ، ميبينه صداي گلوله اومد . برميگرده ميبينه غضنفر زده يك بدبختي رو كشته ! داد ميزنه : احمق ! الان كه تازه ساعت پنج بعد از ظهره ! غضنفر ميگه : قربان اين يه آدرسي پرسيد كه ، عمراً تا ساعت نه شب هم پيداش نميكرد !

 

****************************

 

« قطار »
غضنفر و دوستاش رفته بودن ايستگاه راه‌آهن . تا ميرسن ، يهو قطار حركت ميكنه . اينا هم ميدون دنبال قطار . حالا ندو كي بدو ! خلاصه بعد از هزار بدبختي ، يكيشون ميرسه به قطار و ميپره بالا و دستشو دراز ميكنه دومي رو هم سوار ميكنه ، ولي سومي بندة خدا هرچي ميدوه نميرسه . خلاصه خسته و كوفته برميگرده تو ايستگاه ، يك بابايي بهش ميگه : آقا جان چرا اينقدر خودتونو خسته كرديد ؟ قطار بعدي نيم ساعت ديگه حركت ميكنه ، واميستاديد با اون ميرفتيد . غضنفر نفس زنان ميگه : منم نميدونم ! والله من فقط قرار بود برم ، اون دوتا رفيقام اومده بودن بدرقم !

 

***************************


« دو دو تا »

غضنفر از شاگردش ميپرسه : دو دو تا چند تا ميشه ؟ شاگرد ميگه : شونزده تا ! غضنفر شاكي ميشه ، ميگه : دو دو تا ميشه چهارتا ، ديگه اگه خيلي بشه ، ميشه هشت تا !

 

چند تا لطيفه از غضنفر


« قرض سگ »

يك بابايي داشته از سر كار برميگشته خونه ، يهو ميبينه يك جمع عظيمي دارن تشييع جنازه ميكنند ، منتها يه جور عجيب غريبي . اول صف يك سري ملت دارن دو تا تابوت رو ميبرن ، بعد يك يارو مَرده با سگش راه ميره ، بعد ازون هم يك صف 500 متري ملت دارن دنبالشون ميرن . يارو كَف ميكنه ، ميره پيش جناب سگ دار ، ميگه : تسليت عرض ميكنم قربان ، خيلي شرمندم . ميشه بگيد جريان چيه ؟ يارو ميگه : والله تابوت جلوييه خانممه ، پشتيش هم مادر خانومم ، هردوشون رو ديشب اين سگم پاره پاره كرد ! مَرده ناراحت ميشه ، همينجور شروع ميكنه پشت سر يارو راه رفتن ، بعد از يك مدت برميگرده ميگه : ببخشيد من خيلي براتون متاسفم ، ميدونم الانم وقت پرسيدن اينجور سوالا نيست ، ولي ممكنه من يك شب سگ شما رو قرض بگيرم ؟! مَرده يك نگاهي بهش ميكنه ، اشاره ميكنه به 500 متر جمعيت پشت سر ، ميگه : برو ته صف !

 

*************************

 

« ميله اتوبوس »
غضنفر سرش ميخوره به ميله وسط اتوبوس ، جا به جا ولو ميشه كف اتوبوس . بعد از چند لحظه ، چشماشو باز ميكنه ميبينه ملتي كه واستادن بالا سرش ميله رو گرفتند . ميگه : ولش كنين ببينم چي ميگه !

 

**************************

 

« سقوط »

غضنفر از طبقه صدم يه ساختمون مي‌پره پايين . به طبقه پنجاهم كه ميرسه ميگه : خب الحمدالله تا اينجاش كه بخير گذشت !

 

چند تا لطيفه از غضنفر


« بچه دوقلو »

زنِ غضنفر دو قلو ميزاد ،‌ غضنفر ميره صورت حساب بيمارستان رو حساب كنه ،‌ به يارو ميگه : حاج آقا ارزون حساب كن هردوشو ببرم !

 

***************************

 

« هزيون »

زن غضنفر آپانديسش رو عمل كرده بود . بعد از عمل شوهرش مياد ملاقاتش . منتها زنه هنوز خوب بهوش نيومده بوده و داشته زير لب هزيون مي‌گفته : احمق ... بي‌شعور ... عوضي ! يك دكتري داشته از اتاق رد ميشده ، ميگه : خوب به سلامتي مثل اينكه خانمتون به هوش اومده و داره باهاتون حرف ميزنه !

 

***************************

 

« معماي عجيب »

به غضنفر ميگن يك معما بگو . ميگه اون چيه كه زمستونا خونه رو گرم ميكنه تابستونا بالاي درختو ؟! يارو هرچي فكر ميكنه جوابشو پيدا نميكنه . ميگه : نميدونم ، حالا بگو چيه ؟ غضنفر ميگه : بخاري ! يارو كَف مي‌كنه ، ميگه : باباجان بخاري زمستونا خونه رو گرم ميكنه ولي تابستونا چه جوري بالاي درختو گرم مي‌كنه ؟ غضنفر ميگه : بخاري خودمه دوست دارم بذارمش بالاي درخت

 

چند تا لطيفه از غضنفر

 



پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, :: 8:34 ::  نويسنده : به تو چه

ترکه تو آتیش سوزی می سوزه پزشکان اعلام می کنند 10% سوختگی 90%کوفتگی!میرن تحقیق می کنند می بینن دوستاش با بیل خاموشش کردن.

 

 


 

لره توی اتوبوسِ تهران-خرم‌آباد نشسته بوده، میره به راننده میگه: آقای
راننده واسه کی داری رانندگی می کنی؟! اینا همه خوابن!!

 


 

به ابادانیه میگن عراقیا چطوری شما رو شکنجه میکردن ؟
میگه نگو نگو دست و پامون رو میبستن نوار بندری میذاشتن

 

عربه در حال وضو گرفتن میگوزه.به بغلیش که لر بوده میگه:به نظر تو وضوی من باطل شد؟
لره میگه اونجور که تو گوزیدی وضوی منم باطل شد




چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:, :: 11:47 ::  نويسنده : به تو چه

دوستم تعریف می‌کرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد می شه!
این‌طوری تعریف می‌کنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، ٢٠ کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمی شد.
وسط جنگل، داره شب می شه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یه کمی با موتور ور رفتم دیدم… می‌بینم، نه از موتور ماشین سر در می آرم! راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود.
با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بی‌صدا بغل دستم وایساد. من هم بی‌معطلی پریدم توش. این قدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیچ کس پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!!
خیلی ترسیدم. داشتم به خودم می‌اومدم که ماشین یهو همون طور بی‌صدا راه افتاد. هنوز خودم رو جمع و جور نکرده بودم که توی نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه! تمام تنم یخ کرده بود. نمی‌تونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت می‌رفت طرف دره. تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا این قدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلوی چشمم.
تو لحظه‌های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده. نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه می‌رفت، یه دست می‌اومد و فرمون رو می‌پیچوند.
از دور یه نوری دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون. این قدر تند می‌دویدم که نفس کم آورده بودم. دویدم به سمت آبادی که نور ازش می‌اومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم روی زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم. وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند، یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس اومدن تو.

یکیشون داد زد: محمد نگاه کن! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشین رو هل می دادیم سوار ماشین ما شده بود…

خنده بازار

روزی روزگاری، پیرزن فقیری توی زباله‌ها دنبال چیزی برای خوردن می‌گشت که چشمش به چراغی قدیمی افتاد آن را برداشت و رویش دست کشید.

می‌خواست ببیند اگر ارزش داشته باشد آن را ببرد و بفروشد. در همین موقع، دود سفیدی از چراغ بیرون آمد. پیرزن چراغ را پرت کرد، با ترس و تعجب، عقب عقب رفت و دید که چند قدم آن طرف‌تر، غول بزرگی ظاهر شد. غول فوری تعظیم کرد وگفت: نترس پیرزن! من غول مهربان چراغ جادو هستم. مگر قصه‌های جوراجوری که برایم ساخته‌اند، را نشنیده‌ای؟ حالا آرزو کن تا آنرا در چشم به هم زدنی برایت برآورده کنم، اما یادت باشد که فقط یک آرزو!

پیرزن که به دلیل این خوش اقبالی توی پوستش نمی‌گنجید، از جا پرید و با خوشحالی گفت: الهی فدات شم مادر! اما هنوز جمله بعدی را نگفته بود که فدای غول شد و نتوانست آرزویش را به زبان بیاورد. و مرگ او درس عبرتی شد برای آنها که زیادی تعارف می‌کنند



دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:, :: 7:26 ::  نويسنده : به تو چه

غضنفر تو ژاپن راننده ی تاکسی میشه هرکی براش دست بلند میکنه میگه شوخی نکن دیگه تورو الان رسوندم !         یه مَثَل ایرانی هست که میگه عمر دست خداست، پراید وسیله است!    ...

پلیس راهنمایی رانندگی شهر حیف نان برای چندمین بار اعلام کرد شهروندان عزیز برای آزمون راهنمایی رانندگی احتیاج نیست ناشتا باشید. لطفاً سوال نفرمایید ****************************************** . . . گفت : مردی به همسرش روزی!!! من بمیرم چگونه خواهی...

آخرین خبر : ﺗﺤﻘﻴﻘﺎﺕ غضنفر ، ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎﺭﺵ پله ﻫﺎﻱ  پله ﺑﺮﻗﻲ ، ﺑﻲ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻣﺎﻧﺪ ! . . . جدیدترین شعر حیف نون : هی وی وی وی...

غضنفر داشته میرفته خونه خونه شون هیشکی نبوده میره رو پیغام گیر ! . . . میدونید تفاوت بحرین و استقلال چی بود؟ بحرین ده نفره شیش تایی شد،استقلال یازده نفره !  ) . . . یادش بخیر !...
 
 
اس ام اس های خنده دار و سرکاری جدید و زیبا به غضنفر میگن اگه همسر آیندت رو پیدا کنی چیکار میکنی ؟  میگه : یه چَک میزنم تو گوشش میگم تا حالا کجا بودی؟! . . . یه...
 
 

تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه ، همین لباس زیباست نشان آدمیت  ویرگول را دریاب! . . . آخرین بیت سعدی : به جز قشر غضنفر ها که از دم خرند بنی آدم اعضای یکدیگرند ! ....

به سراغ من اگر می آیید با پتک و تبر و مته برقی بیایید ! مسابقه گذاشتن بر سر شکستن چینی نازک تنهایی من ! . . . بعد از خوندنِ این متوجه میشید که که مغزتون اجازه خوندنِ...
 
شانس یکبار در خونه ادم رو میزنه ولی بد شانسی دستش رو از رو زنگ ور نمیداره بدبختی هم که کلید داره هر وقت بخواد میاد تو ! اینه زندگی ما ! . . . از کنار هیچ پیرزنی...
 
 


دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:, :: 7:21 ::  نويسنده : به تو چه

واقيعت تلخ روز گار

زمستاني سردكلاغ غذانداشت تاجوجه هاشو سيركنه

گوشت بدن خودشو مي كند به جوجه هاشو مي داد

تابخورندزمستان تمام شد و كلاغ مرد اما بچه هاش

نجات پيدا كردند و گفتند خوب شد مرد راحت شديم

از اين غذاي تكراري و اين است واقيعت تلخ روز گارما

 

سال نو بر همه شما دوستان و خانواده گرامی تان

پیشا پیش تبریک و تهنیت عرض می نمایم امیدوارم

سال پر سعادتی داشته باشین دوست دارهمیشگی شما

غضنفر رو ميبرن واسه تبليغ كفش گام به گام
ميگه:گام به گام با كفش گام هر كي نخره ننه شو ميزنم

 

طرف از تهران ميره شهرستان  يارو واسش مرغ ميكشه ميگه دست شما درد نكنه زحمت كشيدي ميگه

نه بابا چه زحمتي ۴تا شونو سگ خورد يكي شو هم شما بخور

زندگی بعد از یارانه ها  آب یعنی اشک غذا یعنی کشک یخچال یعنی مشک حمام یعنی تشت

 

 دستشویی یعنی دشت سفرخارجی فقط رشت

 

یه زن لخت سوار ماشین اصفهانی میشه  راننده زل میزنه به زنه   زنه میگه چیه تا حالا زن لخت ندیدی راننده چرا اما من موندم   کرایه منو کجات گذاشتی
نوشته شده در سه شنبه یازدهم
آروغ چیست؟ مجموعه گوز های سرگر دان که سواد خواندن تابلو ی خروج رو نداره نداره
عربه داشت جنازه باباشو میشست هی میگفت بابام بابام بابام

 

همین که به پاین تنه رسید گفت وای ننم ننم ننم

 



صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جوك_لطيفه_كليپ و آدرس shamsblog.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 45
بازدید کل : 3485
تعداد مطالب : 8
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1